علمی-اجتماعی
|
||||||||||||||||
یک شنبه 28 خرداد 1396برچسب:, :: 22:35 :: نويسنده : شمیلا سیامکی
پیش گفتارِ زرتشت، بند ۱
«نه، هرگز صدقه نخواهم داد؛ زیرا نه چندان مسکین ام که صدقه دهم.»
پیش گفتارِ زرتشت، بند ۲
«من به شما اَبَرانسان را میآموزم. انسان چیزی است که باید بر او مسلط شد. برای تسلط بر او چه کار کردهاید؟»
پیش گفتارِ زرتشت، بند ۳
«بوزینه در برابر انسان چیست؟ چیزی مسخره یا مایهٔ شرم. انسان در برابر اَبَرانسان همین گونه خواهد بود. چیزی مسخره یا مایهٔ شرم.»
پیش گفتارِ زرتشت، بند ۳
«... روزگاری بوزینه بودید و هنوز نیز انسان از هر بوزینه بوزینه تر است؛ و اما فرزانهترین کس در میانِ شما نیز چیزی نیست جز یک دوپارگی و نر-مادگی.»
پیش گفتارِ زرتشت، بند ۳
«برادران، شما را سوگند میدهم که به زمین وفادار مانید و باور ندارید آنانی را که با شما از امیدهای ابرزمینی سخن میگویند. اینان زهر پالایاند، که خود دانند یا ندانند. اینان خوار شمارندگان زندگیاند و خود زهرنوشیده و رو به زوال، که زمین از ایشان به ستوهاست. پس بهل تا سر خویش گیرند.»
پیش گفتارِ زرتشت، بند ۳
«روزگاری کفران خدا بزرگترین کفران بود. امّا خدا مُرد و در پیِ آن این کفرگویان نیز بمُرند. اکنون کفران زمین سهمگینترین کفران است و اندرونهٔ آن «ناشناختنی» را بیش از معنای زمین پاس داشتن. روزگاری، روان به خواری در تن مینگریست و در آن روزگار این خوارداشتن والاترین کار بود. روان، تن را رنجور و تکیده و گرسنگیکشیده میخواست و اینسان در اندیشه گریز از تن و زمین بود. وه که این روان خود هنوز چه رنجور و تکیده و گرسنگیکشیده بود! و شهوت این روان بیرحمی «با خویش» بود.»
پیش گفتارِ زرتشت، بند ۳
«به راستی انسان رودیست آلوده. دریا باید بود تا رودی آلوده را پذیرا شد و ناپاکی نپذیرفت. هان! به شما ابرانسان را میآموزانم: اوست این دریا. در اوست که خواری بزرگتان فرو تواند نشست.»
پیش گفتارِ زرتشت، بند ۳
«انسان بندی است بسته میان حیوان و ابرانسان؛ بندی بر فرازِ مَغاکی. فرارفتنی است پُرخطر، واپَس نِگَریستنی پرخطر، لرزیدن و دِرَنگیدنی پرخطر. آنچه در انسان بزرگ است این است که او پُل است نه غایت؛ آنچه در انسان خوش است این است که او فراشُدی است و فروشُدی.»
پیش گفتارِ زرتشت، بند ۴
«دوست میدارم آن را که برای شناخت می زیّد و شناخت را از آن رو خواهان است که میخواهد ابرانسان روزی بزیّد؛ و چنین خواهانِ فروشُدِ خویش است.»
پیش گفتارِ زرتشت، بند ۴
«دوست میدارم آن را که کار میکند و میسازد تا آن که خانهای بهرِ اَبَرانسان بنا کند و زمین و جانور و گیاه را بهرِ او آماده کند؛ زیرا این چنین خواهانِ فروشُدِ خویش است.»
پیش گفتارِ زرتشت، بند ۴
«دوست میدارم آنکه را فضایل بسیار نمیخواهد. زیرا که یک فضیلت بهاست از دو فضیلت، زیرا که یک فضیلت چنبریست استوارتر برای درآویختن سرنوشت.»
پیش گفتارِ زرتشت، بند ۴
«دوست میدارم آنرا که روانش خویشتن برباددهاست و نه اهل سپاسخواستن است و نه اهل سپاسگزاردن، زیرا که همواره «بخشنده» است و به دور از پاییدن خویشتن.»
پیش گفتارِ زرتشت، بند ۴
«دوست میدارم آن را که پیشاپیشِ کردارش کلامِ زرّین میگستراند و همواره بیش از آنچه نوید میدهد، به جای می آوَرَد؛ زیرا که خواهانِ فروشُدِ خویش است.»
پیش گفتارِ زرتشت، بند ۴
«دوست میدارم آنان را همه که چون چِکّههای گران اند و یکایک از ابرِ تیرهٔ آویخته بر فرازِ بشر فرومیچکند. اینان بشارتگرانِ آذرخش اند و همچون بشارتگران فنا میشوند. هان. منم یک بشارتگرِ آذرخش و چکهای گران از ابر! و اما این آذرخش را نام، اَبَرانسان است.»
پیش گفتارِ زرتشت، بند ۴
«ای دوست به شرفم سوگند نه شیطانی است و نه دوزخی، روانت از تنات نیز زودتر خواهد مرد پس دیگر از هیچچیز نترس!»
پیشگفتار، بخش ششم
«مؤمنان همهٔ دینها را بنگرید! از چهکس از همه بیش بیزارند؟ از آن کس که لوح ارزشهاشان را در هم شکنند، از شکننده، از قانونشکن: لیک او همانا آفریننده است! آفریننده جویای یاران است، نه نعشها و گلهها و مؤمنان. آفریننده جویای آفرینندگان قرین خویش است، جویای آنانی که ارزشهای نو را بر لوحهای نو مینگارند.»
پیشگفتار، بخش نهم
«آفریدن: این است نجات بزرگ از رنج و مایهٔ آسایش زندگی. امّا رنج و دگرگونی بسیار باید تا آفرینندهای در میان آید.»
نظرات شما عزیزان:
درباره وبلاگ موضوعات آخرین مطالب آرشيو وبلاگ پیوندهای روزانه پيوندها
تبادل
لینک هوشمند
نويسندگان
|
||||||||||||||||
|